نرفتم استقلال، چون پرسپولیسی‌ام!

نرفتم استقلال، چون پرسپولیسی‌ام! کد خبر: 590943 | ۱۴۰۱/۱۰/۲۰ ۱۳:۵۳:۱۶ اعتمادآنلاین |

دانیال اسماعیلی‌فر می‌گوید او به عنوان یک مدافع راست باید در ابتدا وظایف دفاعی خوب را به خوبی انجام دهد.

به گزارش ورزش سه، دانیال اسماعیلی‌فر، مدافع راست پرسپولیس که پس از مصدومیت سعید صادقی و خروج او از زمین در دیدار برابر نساجی در هفته پانزدهم لیگ برتر، یک خط جلوتر رفت، درخشش قابل توجهی در این پست داشت و دو گل برای سرخپوشان به ثمر رساند تا به یکی از ستاره‌های این تیم در پیروزی پر گل برابر نساجی تبدیل شود.

این بازیکن در گفت‌وگویی که شب گذشته در برنامه "فوتبال برتر" پخش شد، درباره مصدومیتی که در بازی با گل گهر برایش رخ داد صحبت کرد و همچنین توضیحاتی را درباره انتقالش به پرسپولیس و تغییر پست در بازی با نساجی مطرح کرد.

مصدومیت در بازی با گل گهر، اتفاق مبارکی بود!

بازی با گل گهر، یکی از سخت‌ترین بازی‌های فصل ما بود چون واقعا قوی بودند. دقیقه ۳۰ یا ۴۰، یک مصدومیت برایم اتفاق افتاد. لحظه‌ای که با بازیکن گل‌ گهر برخورد داشتم، خودم فکر می‌کردم ۳-۴ هفته بازی نکنم، چرا که برخورد خیلی شدید بود. به رختکن آمدم و فیزیوتراپ و پزشک تیم هم آمدند گفتند چیزی نیست اما می‌توانستم از نگاه‌شان بخوانم که یک چیزی هست. او سه روز کل وقت زندگی‌اش را برایم‌ گذاشت تا به این بازی برسم؛ سه روز خیلی سخت داشتیم و فکر می‌کنم یک یا دو جلسه تمرین کردم که بازی کردم و حتی روز مسابقه هم با بند باز بازی کردم چون ورم پایم زیاد بود. اما لطف خدا بود و فکر می‌کنم اتفاق میمون و مبارکی بود که تمام تمرکزم در طول هفته به خودم باشد تا منجر به یک برد خوب و پایان خوب در نیم فصل اول بشود. فکر می‌کنم آثار این مصدومیت تا آخر زندگی‌ام در پایم باشد چون روی پوست پایم را کند و جای آن می‌ماند‌.

وظیفه اول من دفاع است، نه گلزنی!

اول فصل که قرار بود به پرسپولیس بیایم، آقای گل‌محمدی درباره چیزهایی که در ذهنش بود با من صحبت کرد و قرار بر این بود که من دفاع راست بازی کنم اما همیشه شرایط طوری است که در این چند سالی که بازی کردم، در همه پست‌ها بازی می‌کردم. حتی در سال اول آقای نویدکیا در سپاهان، هافبک وسط هم بازی کردم اما خودم دوست دارم دفاع راست بازی کنم؛ دفاع راستی که کمی هجومی باشد و بشود جلو رفت و به حمله اضافه شد. از اول فصل به من می‌گویند باید گل بزنی و پاس گل بدهی اما واقعیت امر این است که من دفاع راست هستم و وظیفه اولم از نظر مربی، دفاع کردن است. قبول دارم امسال در پرسپولیس، کمتر از سپاهان به حمله اضافه شدم اما تمرکزم روی کارهای دفاعی بوده است.

بازی مقابل ترابی و صادقی خیلی سخت بود

امسال همه کسانی که مقابل من بازی کردند، خوب بودند؛ نه کسی بود که خیلی ضعیف باشد و نه کسی بود که خیلی قوی باشد اما در سال‌های گذشته، بازی کردن مقابل سعید [صادقی] و مهدی [ترابی] خیلی سخت بود.

انتقال به پرسپولیس؟ زمانش رسیده بود

شرایط طوری بود که خودم دوست داشتم به پرسپولیس بیایم و وقت آمدن به پرسپولیس بود. خدا را شکر می‌کنم آقای گل محمدی روی من نظر داشت و باشگاه پرسپولیس، آقای درویش و سایر عوامل هم خیلی کمک کردند و قسمت شد که بیایم؛ در حالی که من دو سال فوق‌العاده را در سپاهان داشتم.

از استقلال پیشنهاد داشتم اما پرسپولیسی بودم

پرسیدن این سوال که از کودکی پرسپولیسی بودی یا نه، از یک فوتبالیست خیلی سخت است چون اگر بگویم نه، می‌گویند چرا به پرسپولیس آمدی و اگر بگویم آره، من با پیراهن تراکتور به پرسپولیس گل زده‌ام اما واقعا پرسپولیس را دوست داشتم. از استقلال پیشنهاد داشتم اما چون پرسپولیسی بودم، دوست نداشتم به استقلال بروم. در حالی که استقلال تیم بزرگی است و همیشه ذهنیتم این است که این رقبا هستند که به ما شخصیت می‌دهند و استقلال و پرسپولیس بدون هم معنایی ندارند چون استقلال با پرسپولیس معنا می‌گیرد و پرسپولیس با استقلال و این دو در کنار هم یک مکمل خوب و دو تیم قوی هستند.

ذوب آهن یکی از رویایی‌ترین تیم‌هایم بود

تیم ذوب آهن یکی از رویایی‌ترین تیم‌هایی بود که در آن بازی کردم؛ همه همسن‌ و سال و جوان. وقتی پیکان فعلی را می‌بینم، یاد آن دوره خودمان میفتم. صمیمیت خاصی وجود داشت و همه مثل خانواده بودیم. من، احسان [پهلوان] و مهدی [مهدی‌پور] بازیکنانی بودیم که آقا یحیی و آقا مجتی زحمت زیادی برایمان کشیدند؛ به خصوص آقای مجتی حسینی که یکی از مهم‌ترین اتفاقات زندگی من کار کردن با ایشان بود. چیزهای زیادی به من یاد داد و ممنون او هستم. آن جمع به تراکتور انتقال پیدا کرد؛ من، احسان، مهدی، محمدرضا مهدی‌زاده و علی حیدری. تیم فوق‌العاده‌ای داشتیم که به نظر خودم در آن سال به حق خودش نرسید. تراکتور آن سال می‌توانست خیلی بهتر نتیجه بگیرد اما اتفاقات غیرفوتبالی رخ داد که بازیکنان در آن دخیل نبودند و چوب آن را هم ما خوردیم و به پادگان رفتیم و ۱۰۳ روز در لباس آموزشی بودیم و کسی سراغی از ما نمی‌گرفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *